... تا اوج

دست نوشته های ادبی رضا امیدی

... تا اوج

دست نوشته های ادبی رضا امیدی

سیب

این مطلب را یکی از دوستانم برای من فرستاد :

 

در میان هر سیب دانه ها محدود است

در دل هر دانه سیبها نامحدود

چیستانیست غریب

دانه باشیم نه سیب

و من برای او چنین نوشتم:

 

باغ را آفت زد

سیبها پژمردند

دانه های محدود همچنان روییدند

و سبدها پر سیب

چیستانیست غریب

دانه باشیم نه سیب

 

وقتی در بین شما بودم ( ۲ )

 

*    دیدم خیلی ها خودشون ناقص شدن تا تونستن زندگیشونو کامل کنن.

 

*    دیدم چشمهای خیلی ها خوب جایی رو نمی دید، چون بر اساس شنیده هاشون قضاوت می کردن.

 

*    دیدم همیشه به نام دیوونه ها تموم می شه و به کام عاقلا.

 

*  دیدم با صدای آرومی  گفت: آقای راننده می شه کمی آرومتر برونید و عجله نکنید! راننده گفت: به هر حال هر آدمی باید یک بار مرگو تجربه کنه. بهش  گفتم: البته!  هیچ کسی      هم زندگی رو  دو بار تجربه نمی کنه.

 

*    دیدم اومده کارت پستال بخره. گفت: کارتی دارین که روش نوشته باشه، تو تنها عشق منی. اگه دارین 16 تا بدین.

 

*  دیدم بعضی ها عشقشون رو نثار فردی کردن که تشنه آن بود نه لایق آن. هر چند بارها به اونا گفتم: هر تشنه ای روزی سیراب خواهد شد.

 

*  دیدم بیشتر وقتها نمی شه دو تا چیزی رو که دوست داری با هم داشته باشی. به هر حال برای اینکه یکی از اونا رو داشته باشی لازمه دیگری رو از دست بدی.

 

*    دیدم برای همیشه از اینجا رفتن، خوردن حتی یه دونه بیسکویت هم می تونه بهونه خوبی باشه.

 

*  دیدم هر چند حباب  ظریف و ضعیف روی آب در معرض تماشای همه هست اما حجاب صدف مانع از کشف مروارید نمی شه.

 

*    دیدم چه باشکوه اگر در یک جمعه زمستانی بیایی تا به همه ثابت کنی با یک گل هم بهار می شه.

 

*  دیدم امروز  جواب سلامتو نداد چون  تو رو اصلا به خاطر نمی اورد.  ولی  فردا   باز هم سلامش کن. شاید دیروز رو به خاطر بیاره.

 

*    دیدم هیچ کسی تنهایی رو به اندازه کودک لالی  که در بازار مسگرها قدم می زنه،  درک نخواهد کرد.

 

*  دیدم وقتی  خوابت نمی بره به یکی می گی: برات  حرف بزنه  تا خوابت ببره اما من    می گم : بزار حرفی بزنم  که تو رو بیدار کنه.

 

برای دسترسی به سایر دست نوشته ها به آدرس www.rezaomidi.blogsky.com  زیر مراجعه کنید.

 

وقتی در بین شما بودم ( ۱ )

*    دیدم پیرا به جوونا میگن: خدا جوونیتو ازت نگیره بابا! ولی واقعیت اینه که یه روزی پیر می شی جوون!

 

*    دیدم راننده ها به هم میگن: انشاالله چرخاش همیشه برات بچرخه! ولی واقعیت اینه که هیچ  چرخی برای همیشه نمی چرخه

 

*    دیدم هر بچه ای که بی هوا شروع به دویدن کرد، آخرش پاش به سنگی خورد و افتاد.

 

*    دیدم بعضی ها چنان سرشون به سنگ خورده که دیگه سری نمونده تا عبرت بگیرن.

 

*    دیدم اگه برا بعضی ها مویی نمونده که بتراشند، لااقل ریشی هم نمونده که گرو بذارن!

 

*    دیدم سگهایی رو که اگه دنبالشون کنی فرار می کنند و اگه فرار کنی دنبالت می کنند.

 

*    دیدم گدایی به گدای دیگه کمک می کرد تا کاسبی از رونق نیفته.

 

*    دیدم کسانی رو که خدا تو کارهاشون در اولویت نبود ولی انتظار داشتن اونا در اولویت کارهای خدا باشن.

 

*  دیدم بین اونهمه بازیکن و داور و تماشاچی و عکاس و خبرنگار و خلاصه از بین اونهمه جمعیت اومد جلو و تنها شاخه گلی که باهاش بود رو به من داد.

 

*    دیدم بعضی ها برف و بارون رو دوست دارن به خاطر خنکی تابستونش!

 

*  دیدم حیونایی که ادای آدما رو در می آرن و آدمایی که ادای حیونا رو در می آرن. من به حال اونا خندیدم و به حال اینا گریه کردم.

 

*    دیدم همه می تونستن تو دریای 15 سانتی شنا کنند اما تو استخر 3 متری نه.

 

*  دیدم دشمن شهر و خوونه و کوچه ما رو به توپ بسته و من مرتب فریاد می زدم بسه دیگه جنگو تموم کنید. وقتی از خواب بلند شدم، بچه ها پشت در خونمون توپ بازی می کردن. به اونها گفتم: می شه کمی آرومتر بازی کنید.

 

*    دیدم بین دوتا چیزی که با هم فرق دارند همیشه یه فاصله ای هست مثل من و ..

 

*    دیدم بعضی ها حتی تو یک شهر شلوغ هم می دونستن از چه کسی باید آدرس پرسید.

 

*    دیدم تا ته کوچه بن بست رفت و برگشت. باز از من پرسید: ببخشید آقا! این کوچه به کدوم خیابون می خوره!

 

آسم ایسم

راستی! در گرد و غبار این همه ایسم آدم آسم می گیره
 

خیلی ها یا خود گرفتن و یا گرفته شدن

 

بعضی تنگی نفس ها هم به خاطر نفسه

 

همش تو نفس می کشی؟ نه! نفس هم تو رو می کشه اونم همش

 

اما این کجا و آن کجا

 

اون سیگار می کشه و سیگار اونو می کشه

 

بعضی ها فکر می کنند فقط درختان بومی رو آفت می زنه!

 

ولی من در گلهای هلندی هم نشانه پژمردگی زودرس را دیده ام .

 

طمع طعمه

اگر قلابت ماهی نگرفت. نا امید نشو.

 

بازم امتحان کن. یه بار دیگه.

 

شاید یه ماهی تازه گرسنه شده و به طمع طعمه داره به قلاب ماهیگیریت نزدیک می شه!

 

اگه ماهیگیر حرفه ای هم نیستی بازم سعیتو بکن

 

آخه دریا هم پر است از ماهی های غیر حرفه ای

پدر بزرگ

دیشب پدر بزرگ وقتی خواست بخوابه!

گفت آخیش!‌ چقدر خسته ام و خوابید.

امروز همه اومدن تشیع جنازه

گفتم آره پدر بزرگ

معلومه خیلی خسته ای

فرصت رفتن

فرصت آن است که باید برای رفتن عجله داشت

ماندن هزینه زیادی دارد

بدان اگر بمانی چیزی از تو نمی ماند. نه آبی  نه رویی  و نه آبرویی

می دانی چه کسی دیوانه است؟

آنکه هزینه ماندن را بر فرصت رفتن ترجیح دهد.

من در صورت بسیاری از دوستانم شتاب رفتن را دیدم

استخاره خیلی ها برای ماندن بد آمده است. نهی شدید

وای بر کسی که بگوید من در میان آتش از گرمای بسیار به ستوه آمده بودم.

نه! مگر کسی از گرمای دستان خود می گریزد.

آری! او راست می گفت:‌ شاید مسافر آینده مریخ یک باغبان باشد تا برای کاشتن نهال سیب خود جایی را پیدا کند.

زندانی

خوش به حال تو ای زندانی!

وقتی به سر در سیاه چال می رسی....

خورشید را جلوی پای تو ذبح کرده اند.

پر پریدن پرنده

از پر بگذری! ؟

 

                  آری هنوز هم پرنده ای 

 

                                                  ولی باید از پریدن بگذری.

تمنای عشق

عشق چیزی نیست که آن را از دیگران بخواهی و یا تمنا کنی.

 

عشق گدایی نیست

 

عشق هدیه ای است که دیگران به تو تقدیم می کنند

 

 و برای توست نه به ازای تو